زَرتُشت، زردشت، زردهُشت یا زراتُشت نام پیامبر ایرانی بنیادگذار دین زرتشتی یا مَزدَیَسنا; و سراینده گاثاها کهنترین بخش اوستا است.
زرتشت توجه مورخین معاصر را حداقل به دو دلیل جلب کرده است: یکی مبدل شدن زرتشت به شخصیت ای افسانهای است چنانچه در طی سالهای ۳۰۰ قبل از میلاد تا ۳۰۰ بعد از میلاد اعتقادات مبنی بر اینکه او از علوم غیبیه مطلع بوده و از رسوم جادوگری آگاه، رایج شده بود. دیگر برداشت یکتاپرستانه او از خدا بوده که باعث گمانه زنیهای مورخین معاصر در مورد تأثیرپذیری مسیحیت و یهودیت از تعلیمات زرتشت شده است
بررسی زندگی زرتشت با دشواریهایی روبرو است که باعث شده مورخین در بهترین حالت زندگینامههایی که از او نوشته شده را سست و در بدترین حالت آن را گمانه زنی محض بخوانند: یکی از این دشواریها پاسخ به این سؤال است که چه بخشی از دین زرتشتی از دین قبیلهای که زرتشت در آن بزرگ شده آمده و چه بخشی از آن ناشی از دریافتهای مذهبی و تعلیمات او میباشد؟ سؤال دشوار دیگر این است که دین زرتشتی دوره ساسانی تا چه حد دقیق تعلیمات زرتشت را حفظ کرده بود؟ سؤال دیگر اینکه، متون بدست رسیده از این آیین مانند اوستا و گاتاها، کتب نوشته شده به زبان پهلوی، و نوشتههای نویسندگان یونانی، تا چه حد تصویر دقیقی از نظریات زرتشت ارایه میکنند؟
در اوستا زَرَت اّشْتَرَ است. بیشتر از ده شکل برای نام زرتشت در زبان فارسی موجود است. زارتشت، زارهشت، زرادشت، زارهوشت، زردهشت، زراتشت، زرادشت، زرتهشت، زرهتشت، زرهدست و زرههشت از این قبیل است ولی او خود را در گاتها زرتشتر مینامد.
از بیشتر از دو هزار سال پیش تا به امروز، معانی بسیاری برای واژه زرتشت گفتهاند.آنچه که مشخص است این است که این نام مرکب است از دو جزء «زرت» و «اشترا» هرچند که در سر زرت اختلاف بسیار است. البته بیشتر تاریخ شناسان معتقدند زرد و زرین و پس از آن پیر و خشمگین معانی نزدیک تری هستند. کلمه زرد در خود اوستا «زیریت» است.البته «زرات» به معنی پیر آمدهاست ولی اینکه چرا در ترکیب با اشترا تبدیل به «زرت» شد باعث اختلاف نظر شدهاست.
در جزء دوم این نام اختلاف نظری نیست زیرا هنوز کلمه شتر و یا اشتر در زبان فارسی باقی است و هیچ شکی نیست که نام وی با کلمه شتر ترکیب یافته و «دارنده شتر» معنی میدهد و به همان معنی است که امروز در فارسی میباشد در گذشته برای شتر از آن جهت که حیوان بسیار مفیدی بود ارج و منزلتی خاص قائل بودند و بر نوزادان خود نام شتر را با پسوندهای خاص بر نوزادانشان مینهادند. همچنین در نوشتههای تخت جمشید از شتر به عنوان هدیهای که به داریوش اهدا میشد نام برده شدهاست. برای نمونه فراشتر به معنی دارنده شتر راهوار و یا تندرو است. گاه نیز نام خانوادگی که سپیتمه است، افزوده میشود و به صورت زرتشتر سپیتمه یاد میشود. البته این نام خانوادگی را امروزه سپنتمان و یا اسپنتمان میگویندکه به معنی خاندان سفید است . نام پدر زرتشت پوروش اسپ بوده که مرکب است از پوروش به معنی دو رنگ و سیاه و سفید و اسپ.پوروش اسپ معنی دارنده اسپ سیاه و سفید را میدهد
اسپیتامه نام خانوادگی زرتشت بودهاست. در بند دوی همایشت آنجا که همای مقدس همچون دوستی به زرتشت نزدیک میشود وی را محترمانه با این نام خطاب میکند.
در زبان یونانی استرا(ástra) به معنی ستارهها و زوروس (zōrós) به معنی ضعیف نشدهاست. این کهنترین معنی نسبت داده شده در زبان یونانی است.دینون یونانی آنرا به «ستاینده ستاره» ترجمه کردهاست. کریستیان بارتلمه جزء نخست را «زرنت» ثبت کرده و «دارنده شتر پیر» معنی کردهاست و دار «زراتو» دانسته و آن را «زرد» ترجمه کردهاست. امروزه در منابع اروپایی، به پیروی از زبان یونانی، نام او زرواستر خوانده میشود.
فلسفه و اندیشمندان از دیر باز . پیوسته از زندگی پس از مرگ سخن گفته و درباره پایان زندگی زندگی افراد بشر اندیشه نموده اند دیدمان (میعاد) و یا بازگشت به زندگی برای نخستین بار در باور های مذهبی مردم خاورمیانه به وجود آمده است در ان دورهها یونانی ها ورومی ها معتقد بودند که روان انسان جاودانی و فنا ناپذیر است ولی به میعاد جسمانی معتقد نبودند در باورهای مذهبی یونان باستان مانند معتقدات مذهب isis نیز سخن از میعاد روانی رفته است ولی آنها به میعاد جسمانی هیچ عقیدهای نداشتند دهریان ،ماتریالیست ها و بی خدایان عقیده دارند که هر موجود زندهای در این دنیا دارای عمر محدودی بوده و پس از این که زندگی اش به پایان رسید برای همیشه از پهنه هستی خارج می شود این گروه همچنین باور دارند پس از این که انسان بدرود زندگی گفت و بدنش از هم نابود و متلاشی شد به اشیا و موجودات دیگری تبیل می شود و دوبار ه جان گرفتن و زنده شدن او امکان ندارد . کیش زرتشت و دینهای ابراهیمی که میعاد جسمانی را از اصول عقاید خود به حساب می آورند باور دارند انسان بعد از مرگ باید در انتظار روز قیامت (رستاخیز ) باقی بماند تا درآن رز به حساب اعمال و رفتارشرسیدگی شود هر گاه او انسان نیکوکاری بوده برای ابد به بهشت و اگر بد کاره بوده باشد در دوزخ جای میگیرد معتقدان به این دیدمان باور دارند همان گونه که خداوند (اهورا) قدرت آفرینش انسان را دارد به همان گونه نیز قادر است به آثار و بقایای مانده از جسم او دوباره جان بدهد و او را به شکل زمان زندگی اش دوباره زنده کند . نوشتارها و کتاب های بی شمار مذهبی خاورشناسان و دانشمندان علوم دینی بدون تردید نشان می دهد که بنیان گزاران دینهای سامی (تمام دینهای عربی ) روز قیامت را مانند برخی تیوری های دیگر از قبیل وجود شیطان ،پل صراط ،بهشت و دوزخ ومعراج و غیره را از کیش زرتشت و آیین مزدیسنا گرفته و انها را به نام نو آوری های دین خود به پیروانشان آموزش داده اند اصول دین زرتشت حاکی است هنگامی که روز قیامت فرا می رسد افراد نیکوکار و همچنین بدکار هر دو از همان محلی که مرده اند دوباره زنده می شوند ، زمین و اسمان مردههای خود را تسلیم می کنند وهمه آنها در پیشگاه دادگری داوری الهی قرار می گیرند روانهای افراد نیکو کار و بدکار ، هر دو به بدنهایشان باز می گردد . استخوانهای مردگان از زمین . خون آنها از آب .موهایشان از گیاهان و وجود انها از آتش دوباره زنده خواهند یافت به گونهای که آنها از هر جهت به شکل زمان زندگی خود بازگشت خواهند کرد همچنین کیش زرتشت باور دارد که در روز رستاخیز سر انجام نیکی بر زشتی پیروز خواهد شد و برای افراد نیکو کار دنیایی پر از مهر و آرامش و دوستی به وجود خواهد آمد یو نانی ها کیش زرتشت را دین ایرانی ها و نخستین دین یکتا پرستی می دانستند بر خلاف سایر دینها که دین های آیینی نامیده شده اند دین زرتشت دین عقیدتی نام گرفته است بدین شرح که در کیش زرتشت کسی که به پیروی از این کیش تن در دهد نخست اصول معتقدات آن را می پذیرد و سپس زرتشتی می شود ولی پیروان سایر دینها با اجرای آیین های ویژهای به پیروی از آن دین در می آیند به گفته دیگر یک زرتشتی هیچ گاه از شکم مادر زرتشتی زایش نمی یابد بلکه پس لز رسیدن به دوره بلوغ و رشد معنوی و درک لازم با پذیرش معتقدات آن کیش زرتشتی می شود ولی در سایر دین ها افراد مردم با اجرای پارهای از آیین های آن دین وادار می شوند به آن دین ایمان بیآورند . برای . مثال . موسویت و اسلام کودکی که از شکم مادر زایش می یابد . ختنه می شود و به پیروی از آن دینها در می آید و در مسحیت غسل تعمید انسان را مسیحی می کند یکی از اصول معتقدات کیش زرتشت که اثر بسیار شگرفی در منطقه خاور نزدیک داشته . باورهای این کیش درباره روز رستاخیز و بازگشت مردگان به زندگی دوباره با بدن پیشین خود می باشد روز رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ از نو باوری های کیش زرتشت است و پیش از ظهور این کیش چنین دیدمانی در دنیا وجود نداشته است زرتشت باور داشت افراد نیکو کار پس از روز رستاخیز و بازگشت به زندگی دوباره تکامل پیدا می کنند و در پرتو فرمانروایی اهورا مزدا . زندگی جاودان خواهند داشت ولی در فراگشت پیروزی نیکی بر بدی ،روان و جسم بدکاران نابود خواهد شد . یو نانی های باستان بویزه پیروان مکتب افلاطون به سبب دانش زرتشت در ستاره شناسی برای او احترام بسیار قایل بودند و(اریستوکسنوس ) یکی از مشهور ترین شاگردان ارسطو که بین سیصد تا سیصدو بیست سال پیش از میلاد وسیح نوشتارهای بسیاری به رشته نگارش درآورده نوشته است که فیثاغورث شاگرد زرتشت بوده است این فروند نشانگر آن است که حتی باورها دینی و فلسفه یونان باستان نیز از تاثیر باورهای زرتشت در باره زنده شدن مردگان پس از مرگ و روز رستاخیز بر کنار نمانده است . دین های ایراهیمی نیز نه تنها دیدمان میعاد جسمانی و روز قیامت را از کیش زرتشت برداشت کردند بلکه بسیاری از تیورهایی دینی خود را نیز از اصول کیش زرتشت گرفته اند . ولی هر یک ازد ینهای ابراهیمی پس از برداشت بسیاریی از تیورهایی دینی خود از کیش زرتشت . نهاد آن را دست نخورده نگذاشتند و شکل و چگونگی آنها را تغییر دادند مقایسه نوشتارهای موجود مذهبی کیش زرتشت و کتابهای مقدس دین های ابراهیمی به خوبی این دیدمان را ثابت می کند
زمان ظهور زرتشت، با همهٔ پژوهشهای دانشمندان قدیم و جدید، هنوز هم در پردهٔ ابهام است. بیشتر ایرانشناسان، ده تا یازده سده پیش از مسیح را پیشنهاد می کنند. درباره تاریخ زایش او دیدگاههای فراوانی وجود دارد. ارسطو و اودوکسوس و هرمی پوس نوشتهاند که زرتشت پنج هزار سال پیش از جنگ تروا میزیسته است. دیوجانس لائرتیوس نیز به روایت از هردمودروس و کسانتوس همین دیدگاه را بازگو کردهاست. روایات ایرانی، که برپایهٔ منابع پهلوی مانند بندهشن و ارداویرافنامه تکیه دارند و پس از زوال نفوذ آیین زرتشت نوشته شدهاند، زایش زرتشت را سه قرن پیش از اسکندر مقدونی میدانند.[۸] این روایت به وسیلهٔ بیرونی و مسعودی و دیگر نویسندگان ایرانی پایدار ماند و تا قرن گذشته نیز اعتبار خود را حفظ کرد. راه درست رفتن و به نتیجه رسیدن این است که گفتهها و نوشتههای دانشمندان پیش از مسیح یونان را که نزدیک به ۲۵۰۰ سال از ما جلوتر بودهاند و از زرتشت و زمان او بهتر آگاهی داشتهاند را بررسی کنیم و از روی آنها به چگونگی این راز کهن پی بریم.
نخستین مورخ یونانی که از زرتشت نام برده و زمانش را تعیین کردهاست، زان توس (به انگلیسی: Xanthus) یا خانتوس لیدیایی میباشد که در قرن پنجم پیش از میلاد میزیست[۱۲] او در سدهٔ پنجم (۵۰۰-۴۵۰) پیش از میلاد مسیح میزیسته و نویسندگان دیگر از گفتههای او یاد کردهاند. دیوژن لرتیوس (به انگلیسی: Diogenes Lartius) یونانی، در سالهای نزدیک به دویست و ده (۲۱۰) پس از میلاد مسیح، پس از ذکر سخنانی از زانتوس در دو نسخهٔ دستنویس، زمان زرتشت را با شمارهٔ ۶۰۰۰ (ششهزار) و در نسخهٔ دیگر با شمارهٔ ۶۰۰ (ششصد) سال پیش از لشکرکشی خشایارشا به سوی یونان یاد کردهاست. در خبر دیوژنس لرتیوس، شمارهٔ ۶۰۰۰ (ششهزار) از دو راه دارای ارزش است.
از این گفتهها چنین بر میآید که رای دیوژنس ششهزار سال پیش از لشکرکشی خشایارشا به یونان بوده و خواستهاست با یادآوری از این شمارههای هماهنگ، زمان پیغمبر ایران را نشان دهد. چون لشکریان خشایارشا که در سارد گرد آمده بودند در بهار سال چهارسد و هشتاد (۴۸۰) پیش از میلاد مسیح بو یونان روی آوردند، پس زمان زرتشت از روی شمارهٔ ششهزار، نزدیک به ششهزار و چهارصد و هشتاد (۶۴۸۰) سال پیش از میلاد مسیح میرسد. از سوی دیگر چون گرفتن ترویا و افتادن آن به دست یونانیان در سال هزار و یکصد و هشتادوچهار (۱۱۸۴) سال پیش از میلاد مسیح میشود. همانگونه که میبینیم نتیجهٔ این دو گفتار با اندک ناسازگاری نشاندهندهٔ یک زمامن است که نزدیک به ۶۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح را نشان میدهد. بیگمان سرچشمهٔ این دو خبر یکی است و این ناسازگاری اندک در برابر روزگاری بس دراز که از هشتاد و پنچ سدهٔ پیش یاد میکند، چندان ارزشی ندارد و به پایهٔ کار سستی نمیرساند. در اینجا باید این را یادآور شویم که این شمارهها زمان زاییده شدن زرتشت را نمینمایاند، بلکه زمان زندگی او را نشان میدهد. چون آوازهٔ زرتشت از سی سالگی به بالا بوده که به پایهٔ راهنمایی مردم رسیده است، از این رو باید سالهای زندگی او را در آغاز این شمارههایی که یاد شد، دست کم نزدیک به چهل سال بدانیم. با این روش، زمان پیدایش او از روی شمارهٔ ششهزار زانتوس، نزدیک به ۶۵۰۰ و از روی شمارهٔ پنجهزار (۵۰۰۰) هرمودوروس، بیش از ۶۲۰۰ سال پیش از میلاد مسیح میشود.
افلاتون دانشمند نامی یونان در سال ۴۲۹ پیش از میلاد مسیح به دنیا آمد و در سال ۳۴۷ پیش از میلاد درگذشت. کتابی است وابسته به او که به نام آلکیبیادس (به انگلیسی: Alkibiades) میباشد. شاگردانش در زیرنویسهاو یادداشتهایی که به این کتاب نوشتهاند، زمان زرتشت را ششهزار سال پیش از مرگ افلاتون یاد کردهاند. چنانکه میبینیم این گفتهها نیز زمان زرتشت را نزدیک به ۶۵ سده پیش از میلاد مسیح به عقب میبرد و از نوشتههای زانتوس پشتیبانی میکند. شاگردان افلاتون که از زمان زرتشت یاد کردهاند، به نام ارتویا ارستاتالیس (ارستو)، اودوک سوسس (به انگلیسی: Euduxus)، هرمودوروس (به انگلیسی: Hermodoros) میباشند. گفتههای این دانشمندنان در کتابّای نویسندگان نیز به جا مانده. از آن جمله، یکی پلینیوس (به انگلیسی: Plinius) رومی است که به پلینی بزرگ نیز یاد شدهاست. این دانشمند در سال ۲۳ پس از مسیح چشم به جهان گشود و در سال ۷۹ مُرد. از این دانشمند کتاب بزرگی به نام تاریخ طبیعی به جا مانده. پلینیوس در این کتاب مینویسد اودوک سوس و ارستاتالیس (ارستو)، زمان زرتشت را ششهزار سال پیش از افلاتون دانستهاند. خود پلینی بر این گفتهها میافزاید، موسی چندین هزار سال پس از زرتشت بودهاست. آنچه بیان شد، گفتههای اودوکوس و ارستو بود در کتاب پلینی. گفتههای هرمودوروس شاگرد دیگر افلاتون نیز که زمان زرتشت را از ۶۲۰۰ پیش ازمیلاد بالاتر میبرد، در بحش مربوط به زانتوس بیان شد.
هرمیپوسپلینیوس رمی یا پلینی بزرگ در همان کتاب تاریخ طبیعی خود میگوید: بنا به گفتٔ هرمیپوس (به انگلیسی: Hermippus)، زرتشت پنجهزار سال پیش از جنگ ترویا میزیسته است. هرمیپوس از دانشمندنان بزرگ یونانی بوده که در سالهای نزدیک به ۲۵۰ پیش از میلاد مسیح به سر میبردهاست.
پلوتارخوس (به انگلیسی: Plutarkhos) یا پلوتارک یونانی که در سال ۴۶ پس از مسیح زاده شد و در سال ۱۲۵ در گذشتهاست، زمان زرتشت را پنج هزار سال پیش از جنگ ترویا یاد میکند.
در کتاب «پیشگفتاری بر اوستا» بنا به گفتهٔ تئوپومپوس از مردم خیوس (Khios) (همزمان فلیپ و اسکندر)، زمان زرتشت را پنجهزار سال پیش از جنگ ترویا مینویسد و بنا به گفتهٔ اودوکسوس، آن را شش هزار سال پیش از افلاتون یاد میکند و مینویسد:
« | ارستو نیز با اوپوکسوس همرای میباشد و باستانی بودن آیین ایرانیان را جلوتر از آیین مصریها میداند. | » |
سوئیداس یونانی در سالهای نزدیک به ۹۷۰ میزیسته. فرهنگی از او مانده که نام بسیاری از مردمان نامی روزگاران گذشته در آن یادشده. در این کتاب از دو زرتشت نام میبرد. یکی دانای پارس و ماد که پنجهزار سال پیش از جنگ ترویا میزیسته و دیگری اخترشناسی در زمان نینوس.
در اوستای قدیم به زمان ظهور زرتشت اشارهای نشدهاست. اما این مطلب، در دو رسالهٔ معروف پهلوی، یعنی بندهشن (کتاب آفرینش) و ارداویرافنامه، که هر دو در سدهٔ نهم و دهم میلادی تنطیم شدهاند، مورد بحث قرار گرفتهاست. در کتاب بندهشن آمدهاست که زرتشت در سال ۲۵۸ سال پیش از انقراض شاهنشاهی هخامنشی به بعثت رسید. اما در ارداویرافنامه، بعثت زرتشت ۳۰۰ سال پیش از حمله اسکندر ذکر میشود و بنابراین، چون اسکندر ۳۳۰ پیش از میلاد به ایران حمله کردهاست، تاریخ تولد زرتشت در حدود ۶۶۰ پیش از میلاد خواهد شد.مورخان ایرانی دورهٔ اسلامی مانند مسعودی و بیرونی، که جز منابع پهلوی اطلاعات دیگری در دست نداشتند، بعثت زرتشت را ۲۵۸ سال قبل از حمله اسکندر ذکر کرده و آن را ۵۵۸ پیش از میلاد دانستهاند.
دیدگاه دیگر دربارهٔ زمان زرتشت، متعلق به بیشتر پژوهشگران و دانشمندان پارسی هند نظیر جمشید جی کاتراک میباشد که زادروز زرتشت را حدود ۶۶۰۰ سال پیش از میلاد ذکر کردهاند. نظر دیگری که توسط یکی از نویسندگان دانشپژوه پارسیان هند است بیان میکند که از روی ستارهشناسی و اخترشماری، زرتشت ۷۱۲۹ سال پیش از مسیح به دنیا آمده و تا سال ۷۰۵۲ پیش از مسیح زنده بودهاست.
پژوهشی نوین از سورنا فیروزی، پژوهش گر و نویسنده ایرانی که بر اساس محاسبات بیولوژیک بر روی سن درخت سرو کاشته شده بدست زرتشت صورت گرفت، سال 6184 پ.م و در نتیجه داده ای نزدیک به گزارش های کلاسیک یونانی را نشان داد.این نخستین بررسی انجام گرفته بر اساس دانشی برون از اختر شناسی بشمار می آید.
صراحت و قطعیتی که روایات سنتی به تثبیت دورهٔ زندگی زرتشت در سیصد سال پیش از اسکندر دادهاند، سبب شد که بعضی خاورشناسان، نظیر: فردیناند یوستی، گلدنر، وست، و ویلیامز جکسون این تاریخ را تقریباً نزدیک به تحقیق بدانند.
از آنجا که بیشتر پژوهشگران طرفدار تاریخ سنتی، مبنای کار را روی مقارن بودن زرتشت با ویشتاسب، پدر داریوش قرار دادهاند، نتیجه کار آنها یکسان است. چنان که هرتل و هرتسفلد که از شباهت اسمی استفاده کرده، پدر داریوش را با ویشتاسپ یکی دانستهاند، ناگزیر، زمان زرتشت را سال ۵۰۰ پیش از میلاد میپندارند.
البته زمان پیدایش آیین زرتشتی، چندان در روایات سنتی پهلوی قابل اعتماد نیست. چون، با توجه به این که همه مورخانی که زمان زرتشت را بین شش تا هفت هزار سال پیش از میلاد ذکر کردهاند، در عهد هخامنشی میزیستند، اگر زرتشت در دوران هخامنشیان ظهور میکرد، باید آنها از آن اطلاع میداشتند. حتا ادعا شدهاست که اودُخوس و برخی دیگر، ۲۱ نسک اوستا را هم مطالعه کرده بودند.با این وجود، چطور ممکن است هردودت، مورخ سرشناس یونان که مقارن داریوش بزرگ میزیستهاست و حتی از بیان جزئیترین موضوعات تاریخ ایران هم هرگز امتناع نکرده، از معاصر بودن زرتشت و پدر داریوش، آگاه نبوده باشد و یا اگر بوده، در امر به این مهمی به سکوت گذرانده است؟
از سوی دیگر، کسانی چون وندیشمن، ویلیام گیگر، تیل، الدنبرگ، بارتولومه، ادوارد مایر، کریستن سن، مری بویس، ابراهیم پورداود و شاپور کاووسجی روایات سنتی را از همه جهات با دلایل قاطعی رد کردهاند.
دیدگاه دیگر در این زمینه از سوی "جهانشاه درخشانی" خاورشناس و تاریخدان ایرانی مقیم آلمان ارائه شده که زمان زرتشت را در سدهی ۱۸ پیش از میلاد میداند. در پشتیبانی از این دیدگاه ۸ دلیل آورده است که به صورت خلاصه عبارت اند از: ۱. انتظار فرارسیدن آغاز هزارهی دوازدهم در سامانهی گاهشماری دوازدههزارسالهی ایرانیان و نیز ظهور مانی در این زمان (مانی خود را از نسل زرتشت معرفی میکرد تا با دومین نجاتبخش یعنی "هوشیدرماه" در باور مزداپرستان سازگار باشد.) ۲. شواهد زبانشناختی که متن اوستا را متعلق به نیمهی هزارهی یکم پیش از میلاد یا پیش از آن برآورد میکنند. ۳. در صورتی که زمان زرتشت هزار سال پیش از مانی دانسته شود، متنهای اوستای نو که پس از زرتشت به نگارش درآمدهاند در روزگار هخامنشیان بوده است که با توجه به این که در این متنها اشارهای به پادشاهان توانمند هخامنشی نشده درست به نظر نمیرسد. ۴. گزارش سوئیداس که زرتشت را ۵۰۰ سال پیش از جنگ ترویا (۱۲۴۰ پیش از میلاد) ذکر کرده است و با حدود ۱۷۴۰ پیش از میلاد میخواند. از سوی دیگر گزارش دیگر تاریخنگاران مانند هِرمیدورُس و پلوتارک که زرتشت را ۵۰۰۰ سال پیش از ترویا ذکر کردهاند، ممکن است بر اثر لغزش در روایت یا رونویسی باشد که ۵۰۰ را ۵۰۰۰ نگاشتهاند. ۸. گزارشهای ادبیات زند ساسانی که ظهور نخستین نجاتبخش پس از زرتشت یعنی "هوشیدر" را با ۸۰۰ سال تأخیر در ۱۸۰۰ سال پس از زرتشت ذکر کردهاند. این هوشیدر در باور برخی همان عیسی مسیح میباشد که در کتاب دکتر درخشانی شواهدی در این باره ارائه شده است. ۶. انتظار پایان هزارهی دوازدهم و آخرالزمان در ایران و اروپا با حدود ۴۵ سال تفاوت در اواخر سدهی دوازدهم و اوایل سدهی سیزدهم میلادی که در آن زمان، حدود ۳۰۰۰ سال از زمان زرتشت سپری شده است و با سامانهی گاهشماری دوازدههزارسالهی ایرانیان و باور به عمر ۱۲۰۰۰ سالهی جهان همخوانی دارد. ۷. شواهد اخترشناختی ۸. بنیادگذاری همدان و دودمان ماد در هزار سال پس از زرتشت
به باور جهانشاه درخشانی در آغاز فرمانروایی ساسانیان چون از فرارسیدن دومین هزارهی زرتشت میترسیدند (در باور عمر ۱۲۰۰۰ سالهی جهان، هر هزار سال بحرانی پیش میآید.) به شدت و بیپروا سالهای تاریخی را تحریف و دستکاری کردهاند تا هزارهی زرتشت در زمان دیگری بیفتد.
بررسیهایی که در صد و پنجاه سال پیش، نخست در اروپا و پس از آن در آمریکا در زمینهٔ ادبیات و مذاهب و زبانهای خاوری انجام شده، این موضوع را مورد بررسی قرار دادهاست. زبان اوستایی خویشاوند زبان سانسکریت است. گاتاها یا سرودهای مقدسی که بهدست زرتشت ساخته شدهاند، طنینی عتیق همانند سرودهای ریگودا، دارند. همچنین نزدیکی محسوسی میان دستور زبان و وزن و سبک سرودهای ریگ - ودا، و دستور زبان و وزن و سبک گاتاهای زرتشت موجود است، و در حقیقت ساختمان صرفی زبان گاتاها از ساختمان صرفی سرودهای ریگ - ودا، ابتداییتر و سادهتر است. در هر حال اکنون این دیدگاه وجود دارد که تصنیف گاتاها نمیتواند به طور جداگانه و در یک فاصله زمانی دور از زمان تصنیف وداها صورت گرفته باشد، و عصر زرتشت را حدود یک هزار سال پیش از مسیح میدانند.
از این پیامبر ایرانی در یشتهای کهن سخن میآید که در «ایرانویج (اَریّانَ و یَوچَه)» در ساحل رود «دائیتی» در سرزمین قبایل ایرانی زاده شد. در زامیادیشت زیستگاه زرتشت را در ناحیه ئی میداند که در آن دریاچه «کوسَویّ» (که ممکن است همان دریاچه هامون باشد) است. به هر تقدیر ناحیه «ایرانویج» گاه خوارزمپنداشته میشود و گاه آن را آذربایجانو بعضاً به سبب مراسمی مذهبی که در ستایش «اَرُدویسورااناهیتا» میشود آن را در سیستانذکر کردهاند.همچنین هندشناسانی مانند مایکل ویتزل سرزمین اصلی وی را کوهستانهای سرد افغانستان مرکزی دانستهاند.اما در یسنا اشاره میشود که زرتشت یا بزرگترین رهبر روحانیت زردتشتی در جایی به نام «رقاً دفن است بندهشن این»رقاً را همان ری میداند.در قرن ۱۰ میلادی نویسنده ایرانی محمد الشهرستان که اصلیتش از ترکمنستان بود پیشنهاد کرد که پدر زردتشت از آتورپاتکان و مادرش از ری بوده است در هر صورت زرتشت از سرزمینی کهنی برخاست که مردمانش آریایی بودند.
در زادسپرم (۱۵/۱۰)، زادگاه زرتشت در مکانی در چیچست در نظر گرفته میشود. چیچست، در اوستا، نام دریاچهای اسطورهای در شرق ایران است
همچنین بسیاری از خاورشناسان غربی مانند آنکتیل دوپرن بلخ را زادگاه زرتشت دانستهاند.
مسعودی ضمن بیان سلسله نسب زرتشت، جد پدری زرتشت را فردی به نام پورشسف دانستهاست. مادر او دُغدو و پدر وی پوروش اسپ نام داشتند. نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان (زرتوشتره سپیتامه) بود پوروشَسْب اِسپَنْتْمان مردی دانشور و درستکار بود. دغدو دختر فریهیمرَوا از خاندانی نژاده و دینور بود. حاصل ازدواج پوروشسب و دغدو پنج پسر بود و زرتشت سومین آنهاست.
زرتشت سه بار ازدواج کرده بود. نام زن نخست و دوم او ذکر نشده است؛ زن سوم او هووی نام داشته، از خاندان هووگوه و بنابر روایات سنتی دختر فرشوشتره (فرشوشتر) بودهاست.
زن نخست او پسری به نام ایسَتواسْتَرَه و سه دختر به نامهای فرینی و ثریتی و پوروچیستا داشت.در گاتاها از ازدواج دختر سوم خود یاد میکند و روایات بعدی، شوهر او را جاماسپه (جاماسب) مینامد. از همسر دوم زرتشت، دو پسر به نامهای اورْوْتَتْنَرَه و هْوَرْچیثْزَه به دنیا آمده؛ و ظاهراً از زن سوم فرزندی نداشتهاست.
نخستین کسی که به زرتشت ایمان آورد، میدیوی مانگهه (میدیو ماه) بود، که فروردین یشت از او نام میبرد. وی در روایات سنتی، پسر عموی زرتشت به شمار آمدهاست
هر یک از فرزندان زرتشت وظایفی عمده بردوش داشتند. به عبارت دیگر پسر ارشد او نخستین موبد موبدان، پسر دوم نخستین رئیس و افسر رزمیان و پسر سوم، رئیس طبقهٔ برزیگران بودهاست
لفظ اشو که به معنی مقدس روحانی و جسمانی راستی و درستی است و در اوستا زیاد آمدهاست صفت یا عنوان پیغمبر میباشد. به طوری که در اکثر جاهای اوستا آمده صفت اشو از جانب اهورا مزدا به زرتشت اختصاص یافته و دیگر مقامی بالاتر از آن نیست که آفریدهای از جانب آفریدگار بخشنده، به خطاب اشوئی مخاطب شود. اشوزرتشت را از دودمان مهآبادیان نامیدهاند[نیازمند منبع].
روایت باستانی بر آن است که زرتشت در سن پانزدهسالگی نزد آموزگاری به شاگردی پرداخت و از او کشتی دریافت کرد.پس از اعلام پیامبری، زرتشت به شمال خاوری ایران آن روزگار یعنی منطقه بلخ کوچ کرد. در آنجا از گشتاسب خواست تا به آیین وی درآید؛ گشتاسب پس از مشورت با جاماسپ و فرشوشتر آیین تازه را پذیرفت. و زرتشت توانست دین خود را گسترش دهد.
در روایات دینی زرتشتیان آمده است که زرتشت پس از به دنیا آمدن برخلاف دیگر نوزادان خندیده است. روشن کردن آتش بدون چوب و سندل و کاشتن درخت سرو غول پیکری در کاشمر با فرو کردن عصا در زمین از دیگر معجزات زرتشت هستند. پیروان دین زرتشت، گاتاها را نیز معجزهٔ زرتشت میدانند
گاتاها از برخی دشمنان شخصی زرتشت، مانند بندو و گرهمه نام میبردکه همیشه مانعی در برابر او بودند. بنابراین، وی از قبیله خود میگریزدو به کی گشتاسب، فرمانروای بلخ، پناه میبرددر قسمتی از سرودها، نام کاوی، کرپان و اوسیج یکجا در زمره دشمنان آیین زرتشتی آمدهاست دیگر از دشمنان که پیامبر از وی یاد میکند، مردی به نام بندوه است بندوه سمت کهانت و روحانیت داشتهاست.گرهما نیز، از دیویسنان و کاهنان آیین قدیم بودهاست. در گاثاها، از دشمنی به نام گئوتاما نیز نام برده شدهاست. دشمنان زرتشت بر اساس این آیین کسانی هستند که از کشاورزی گریزان بوده و به شکارورزی علاقهمند بودند؛ و گاوها را قربانی کرده و یا به آنها آسیب میرساندند؛ گروهی دیگر نیز کسانی که دست از آیین کهن بازنداشته بودند.
زرتشت در سن ۷۷ سالگی در روز خور یا یازدهم اردیبهشت ماه (به نقل از متن پهلوی زادسپرم) در نیایشگاه بلخ بدست یک تورانی به نام توربراتور کشته شد[۵۷].
فحوای کلام شاهنامه فردوسی دلالت بر مرگ توأم با خشونت زرتشت، در هنگام حملهٔ ارجاسب به بلخ، در این شهر میکند.
از آنجا به بلخ آمد سپاه | جهان شد ز تاراج و کشتن سیاه | |
نهادند سر سوی آتشکده | بر آن کاخ و ایوان زرآژده | |
همه زند و اّستا همی سوختند | چه پر مایه تر بود بر توختند | |
ورا هیربد بود هشتاد مرد | زبانشان ز یزدان پر از یاد کرد | |
همه پیش آتش بکشتندشان | ره بندگی بسر نوشندشان | |
ز خونشان بمرد آتش زردهشت | ندانم چرا هیربد را بکشت |
زرتشت در هنگام یورش ناگهانی قبایل تور در بلخ به دست یک تورانی کشته شد. در کتابهای پهلوی نام قاتل وی توربرادروش یادشدهاست.
زرتشت چنین گفتهاست: «سخنها را بشنوید و با اندیشه روشن در آنها بنگرید و راهی را که باید در پیش گیرید برای خود برگزینید، از آن دو مینوی همزادی که در آغاز آفرینش در اندیشه و انگار پدیدار شدند، یکی نیکی را مینمایاند و دیگری بدی را؛ و میان این دو، دانا راستی را برمیگزیند و نادان دروغ را»
وی در الهامهای خود گیتی را ستیزی کیهانی بین اشا (درستی-برای توضیحات بیشتر توضیحات را ببنید) و دروغ میبیند.مفهوم اصلی اشا (که بسیار ظریف و تفسیر آن فقط به طور مبهم ممکن است) بنیاد تمام عقیدههای دیگر زردتشتی مانند اهورامزدا٫ خلقت ٬ وجودیت ٬ و اراده آزاد است.این مفهوم بزرگترین اهدایی است که زردتشت به فلسفه دینی کردهاست. دلیل آفرینش انسان مانند دیگر آفرینشها نگهداری از درستی است.این هدف با مشارکت زنده در زندگی و گفتار ٬ پندار و کردار نیک دست یافتنی خواهد شد. عنصرهای فلسفه زردتشت از طریق تاثیر آن بر یهودیت و افلاطون گرایی میانی وارد فلسفه غرب شدهاست و به عنوان یکی از نخستین وقایع کلیدی در پیشرفت فلسفه شناخته میشود.
هرچند یونانیان به طور کل زرتشت را پیامبر و بنیان گذار آیین پارسیان میدانستند بقیه پندارههایشان بیشتر خیالی بودیونانیان زمان وی را ۶۰۰۰ سال قبل از زمان خود میپنداشتند و وی را شاه باختر یا کلده (گاهی آموزگار کلدیان) و دارای زندگی نامه عادی دانایی فیثاغورس گرا تصور میکردند. مهم تر از هم، پنداره آنها از وی یک ساحر و ستاره شناس و خالق جادو و ستاره شناسی بود. با توجه با پنداره آنها مقدار بسیاری ادبیات به وی نسبت داده شده بود که در تمام دنیای دریای مدیترانه منتشر شده بود.
یونانیان بهترین دانایی را دانایی مرموز میدانستند و هیچ کس مناسب تر از زرتشت که هم از نظر زمانی و هم نظر مکانی دور قرار داشت نبود. نام زردتشت جادو تایید رسمی برای جادو بود.
زبان آن ادبیات غالبا زبان یونانی بود.هرچند در دورههای مختلف قسمتهایی از آن به زبانهای دیگر مانند آرامی ٫ سریانی ٫ کوپتیک و لاتین وارد شدهاست.ازآنجایی که مغ با کلمه جادوگر مرتبط بود زرتشت نیز جادوگر پنداشته میشد.پلینی پیرتر در قرن یک میلادی زرتشت را خالق جادو میخواند.[۶۶] اما وی به تنهایی مسئول معرفی جادوی سیاه به دنیای یونانیان و رومیان نبود.کوروش سپیدمه را نیز نویسنده بسیاری از ادبیات جادویی میدانسته اند.هرچند پلینی پیرتر زرتشت را خالق جادو میخواند اما رومیان شخصیتی جادوگر برای وی تصور نمیکردنددر واقع تعلیمات جادویی که به زردتشت نسبت داده شدهاند همه مربوط به بعد از قرن ۱۴ میلادی هستند
یکی ار دلایل مرتبط دانستن زردتشت با ستاره شناسی مفهومی بود که یونانیان از نام وی برای خود ساخته بودند.نحوه تفکر یونانیان اینگونه بود که همیشه سعی میکردند مفهوم اصلی و مخفی کلمات را بفهمند به همین دلیل نام وی در ابتدا به ستاره پرست معنی میشد. این قضیه تا جایی پیش رفت که مرگ زردتشت را به دلیل ریزش آتش ستارگان میدانستند و میگفتند که که ستارهها وی را به دلیل مهار کردن آنها کشتهاند.
دومین دلیل و جدی تر مرتبط دانستن زردتشت با ستاره شناسی این بود که وی را از کلده میپنداشتند.معتقدان به فیثاغورس گرایی فکر میکردند که فیثاغورس با زردتشت در کلده درس خوانده است.لیدوس معتقد بود که کلدیان در محفل زردتشت و گشتاسب هفته را با هفت روز ابدا کردند. و دلیلشان هم هفت بودن تعداد سیارات بود.فصل سودا درباره ستاره شناسی اشاره به یاد گرفتن ستاره شناسی توسط بابلیها از زردتشت میکند. تا جایی مه لوسیان تصمیم میگیرد تا به بابل رود و تا از موبدها زردتشتی نظرشان را بپرسد.
در زمان حال تقریبا تمام نوشتههای ساختگی نسبت داده شده به زردتشت از دست رفتهاست تنها با یک استثنا ان هم کتاب «دو میلیون خط» پلینی پیرتر است.این کتاب پیشنهاد میکند روزی مجموعه کاملی از نوشتههای زردتشت در کتابخانه اسکندریه مصر وجود داشته است
از آثار مرتبط با زرتشت همچنین میتوان به بر طبعیت اشاره کرد. که در چهار جلد بودهاست.این اثر در واقع همان اسطوره ار از افلاطون است.با این تفاوت که جای قهرمان اصلی داستان را زردتشت میگیرد. در زمانی که پروفیری فیثاغورس را از شاگردان زدتشت میدانست پیمان نامهها بر طبعیت خورشید را در وضعیت وسط تصور میکرد.برخلاف آن افلاطون خورشید را در مکان دوم و بالای ماه میپنداشت.به همین دلیل کولوتوس افلاطون را به دستبرد فکری از زردتشت متهم کرد و هراکلیدس پونتیکس متنی را با عنوان زردتشت بر اساس آن چه فکر میکرد فلسفه زردتشت است نوشت تا مخالفت خود را با فلسفه طبیعی افلاطون ابراز کند.از کتاب بر طبعیت فقط دو چیز شناخته شدهاست:یک این که پر از اندیشههای ستاره شناسی بودهاست و دیگر این که به آنانکه اشاره شده بوده و مکان وی را در هوا میدانستند.
از دیگر آثاری که زیر نام زردتشت منتشر شده بودند میتوان به «استروسکوپیتاً (در پنج جلد) ٫»درباره پرهیزکاری سنگ هاً (در یک جلد) میتوان اشاره کرد.
این آثار به کنار ٫ بعضی از نویسندگان واقعا به بعضی از ایدههای اصلی زردتشت پرداختهاند. «الهامهای گشتاسب» نوشته گشتاسب خود یکی دیگر از نویسندگانی که به وی آثاری را نسبت داده بودند و را مرتبط را جادو میدانستند از این دسته از نوشتهها است. این کتاب شامل یک سری پیشگوییها بوده و بر اساس منابع زردتشت نوشته شده بودهاست
زردتشت را در دوره کلاسیک باستان یک ساحر ٫ جاودگر و معجزه گر میدانستند.اما در واقع تا قبل از قرن ۱۸ میلادی غربیها از ایدههای وی نااگاه بودند و در آن زمان نام وی را همدست فرزانگی از دست رفته باستان میشماردند.
زردتشت با نام «ساراسترو» در اپرای فلوت جاودیی موزارت ظاهر میشود.که به خاطر عناصر فراماسونی آن در جایی که وی اشا را به عنوان سیستمی اخلاقی در مقابل ملکه شب نمایش میدهد مورد توجه قرار گرفتهاست.
وی همچنین موضوع اپرایی دیگر در ۱۷۴۹ با نام زوراستره توسط جین-فیلیپ رامئو است.
متفکران عصر روشنگری مانند ولتر پژوهشهای بسیاری را درباره مزدیسنا انجام دادهاند.آنها بر این باور بودند که مزدیسنا یک جور خداانگاری منطقی است که قابل ترجیح بر آیین مسحییت و دیگر آیینها است.با ترجمه اوستا توسط ابراهام هیاسینته انکتیل-دوپرون پژوهشهای مزدیسنا غربی آغاز شد.
در اثر فیلسوف معروف فریدریش نیچه به نام «چنین گفت زرتشت» در سال ۱۸۸۵ وی شخصیتی به نام زرتشت به وجود میآورد که سخنگوی ایدههای خود نیچه بر ضد اخلاق ارباب-برده که به نظر نیچه سیستم اخلاقی است که در آیینهای یهودیت ٫ مسیحیت و اسلام استفاده میشود است.نیچه در اثر خود اسه هومو میگویید که زردتشت اولین اخلاق گرا است و خود آن را خلق کرده و اشکارش کردهاست.و میگویید که تنها در تعلیمات وی است که راستی (اشا) بالاترین خصوصیت است.
نیچه از وی به عنوان اولین فردی که نبرد بین خوب و بد را میبیند و آن را به عنوان چرخی ضروری در انجام گردش گیتی میداند نام میبرد.
۳۰مین قطعه ریچارد اشتراوس در سال ۱۸۹۶ الهام گرفته از کتاب نیچه نیز چنین گفت زرتشت نامیده میشود.استنلی کوبریک از این قطعه در فیلم ۲۰۰۱: اودیسه فضایی به عنوان موسیقی صحنه آغازین فیلم خود استفاده کردهاست.
ویلیام باتلر ییتز شاعر قرن ۱۹ ایرلندی نیز در شعرهای خود به زردتشت اشاره کردهاست.
بازیگر و راوی کتاب آفرینش (رمان) نوشته شده توسط گور ویدال نوه زردتشت است.وی در کتاب گفتگوهای فلسفی بسیاری با زردتشت دارد و شاهد مرگ وی نیز هست.
زردتشت در کتاب مایکل اچ هارت با عنوان دسته بندی پر تاثیرتیرن اشخاص در تاریخ:۱۰۰ رتبه ۹۳ را داراست
از آنجا که اسلام، صریحاً ایمان به پیامبران گذشته را همردیف به پیامبر اسلام اعلام کرده است، زرتشت هم یک پیامبر الهی شناخته شدهاست. چنان که در قرآن سورهٔ حج آیهٔ ۱۷، زرتشتیان را مجوس نامیدهاست و در ردیف پیروان ادیان آسمانی آوردهاست.
« | مسلما کسانی که ایمان آوردهاند، و یهود و صابئان و نصاری و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داوری میکند، خداوند بر هر چیز گواه است. | » |
در قرآن کلمهٔ مجوس به عنوان یک دین ذکر شدهاست. همچنین در برخی احادیث اسلامی از زرادشت به عنوان پیامبر مجوس نام برده شدهاست. بنابر این، از دیدگاه اسلام، زرتشت پیامبری از جانب خداوند است که دارای کتاب آسمانی بودهاست. زرتشت نیز خود را پیامبر دانستهاست، آنجا که میگوید: «اهورامزدا، مرا برای راهنمایی در این جهان برانگیخت؛ و من از برای رسالت خویش، از منش پاک تعلیم یافتم.»[۷۵] مسلمانان باور دارند که آموزههای اصیل زرتشت به مرور زمان دستخوش تحریف شد و توحید زرتشت به شرک تبدیل گشت، دستورات آن از خرافات و اباطیل پر شد و در مسیر سود طبقات حاکم جامعه قرار گرفت.[۷۳] این افراد آیه ۲۹ سورهٔ توبه را گواه بر این امر میدانند.
برخی مفسرین همانند ابن کثیر آیین زرتشت را در زمره کفار دانستهاند، و این اعتقاد امروزه در میان برخی از مسلمین کماکان برقرار است.
آیین مانی زردتشت را از سیر پیامبرانی مانند بودا و عیسی میدانست که مانی در قله آن بود.دوگانهانگاری اخلاقی زردتشت که جهان را در جنگی حماسی بین نیروهای پلید و نیک میدید به آیین مانی نیز راه یافتهاست.آیین مانی عناصر دیگری را نیز از مزدیسنا قرض گرفتهاست هر چند بیشتر آنها یا از تعلیمات خود زردتشت نیستند یا کاربرد آنها در آیین مانی بسیار متفاوت با کاربرد آنها در مزدیسنا است
آنچه امروز، از سیمای اشوزرتشت گسترش دارد، کموبیش برداشتی است از حجاری منسوب به پیامبر آریایی در تاق بستان کرمانشاه. هر چند اندکی از نگارههای اخیر زردتشت وی را در حال انجام کارهایی افسانهای نشان میدهد، اما معمولاً نقشهای وی را در حالی که لباسی سفید به تن دارد به نقش میکشند. گاهی هم بارسوم در دست دارد (که نماد روحانی بودن است) یا کتابی که به اوستا تفسیر میشود. گاهی نیز وی با گرزی (ورزا) کشیده میشود که میلهای آهنی با سری مانند گاو است. همچنین در بعضی از نقاشیها وی را با دستی بلند شده و انگشتی که برای یادآوری کردم نکتهای بلند کردهاست میکشند.وی به سختی به حالتی کشیدهاست که مستقیماً به بیننده خیره شود و بیشتر نگاهش به طرف دیگری است مانند این که در جستجوی خداوند است.وی همیشه با ریشی قهوهای و رنگ چهرهٔ کم رنگ کشیده شدهاست.
معروفترین نقاشی اروپایی از زدتشت نقاشی رافائل مکتب آتن است.در این نقاشی وی و کلاودیوس بطلمیوس در حال صحبت هستند در حالی که زردتشت، گویی در دست دارد.
در کتب کشف شده در نجع حمادی به سال ۱۹۴۵ رساله کاملی به زبان قبطی تحت عنوان زوستریانوس کشف شد. توضیح محتوای این کتاب به صورت رمزی در سه جمله خلاصه شده بود: «کلمات حقیقت زوستریانوس، خدای حقیقت، کلمات زرتشت»البته محتوای این کتاب بیشتر گنوسی و نامرتبط با زرتشتی اعلام شدهاست.