یکتا

یکتا گذشتن از تو سخت است برای این دل...چون تاب آن ندارم هر دم به اشگ وآهی

یکتا

یکتا گذشتن از تو سخت است برای این دل...چون تاب آن ندارم هر دم به اشگ وآهی

من نیز با تو به عشق میرسم…

مانند یک بهار…. مانند یک عبور….
از راه میرسی و مرا تازه میکنی.
همراه تو هزار عشق از راه میرسد
همراه تو بهار…
بردشت خشک سینه من سبز میشود.
وقتی تو میرسی…. در کوچه های خلوت و تاریک قلب من … مهتاب میدمد…
وقتی تو میرسی…
ای آرزوی گم شده بغض های من…
من نیز با تو به عشق میرسم…

بچه که بودیم .....!

بچه  که بودیم .....!

بچه که بودیم  چه دل های بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم !

کاش دلها مون به بزرگی بچگی بود .

کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم و فقط (( نگاه )) کافی بود .

بچه که بودیم تو جمع گریه می کردیم بزرگ که شدیم تو خلوت .

بچه که بودیم راحت دلمون نمی شکست بزرگ که شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه .

...

...

...

کاش می دانستی

کاش می دانستی


من سکوتم .....

حرف هایم .......

خنده هایم حرف است

می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم...

دل خوشم...........

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز

که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست



..............................................

میان منُ تو...

میان منُ  تو

فاصله یک باران ست

و خیالت که مرا

از پنجره می گیرد

و می برد

قدم زنان تا عشق

می رسم به تو

با تن پوشی از آغوش

و دست هائی پر از 

طراوت اوّلین سلام


گل سرخی

که گلبرگ گلبرگ

در صدای عطرها

هجا می کند تو را

میان منُ  تو

فاصله یک باران ست...



فروغ فرخزاد


           فروغ فرخزاد

                              

...فکر می‌کنم که باغچه را می‌شود به بیمارستان برد

من فکر می‌کنم...

من فکر می‌کنم...

من فکر می‌کنم...

و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده‌است

و ذهن باغچه دارد آرام آرام

از خاطرات سبز تهی می‌شود...

ادامه مطلب ...